نشخوار فرهنگی

ساخت وبلاگ

 

نگاهی  به

نقد و نظرهایی كه در جریان روشنفكری امروز ما مطرح است

 

«نشخوار فرهنگی» مفهومی است كه برای نخستین بار عابد الجابری، روشنفكر عرب اهل كشور مغرب به كار برد. او در نقد تاریخ اندیشه عرب مدعی بود كه اعراب بعد از «عصر تدوین» (در زمان خلافت عباسیان) چیز جدیدی به اندیشه خود نیفزوده اند و تنها به نشخوار میراث اندیشه پیشینیان شان بسنده كرده اند: «نوشخوار فرهنگی، پدیده ای كه چاشنی آن تالیفات فراوانی است كه هر یك تكرار دیگری است: تالیفاتی كه مملو از فرهنگ ایستایی است.» (عابد الجابری، نقد عقل عربی، نشر نسل آفتاب، ١٣٨٩، ص ٨٠)
    هرچند این روشنفكر مغربی در نقد اندیشه عرب این مساله را مطرح می كند اما پر بیراه نیست اگر گفته شود در حال و هوای امروزی جریان روشنفكری ما كه همانا متفكران مدرن جامعه ایران هستند هم چندان شاهد وضعیت بهتری نیستیم.
    در واقع مفهوم «نشخوار فرهنگی» امروز مبتلابه جامعه روشنفكری ما نیز هست البته نه لزوما به همان معنایی كه الجابری آن را به كار می برد. بلكه اینجا ما این مفهوم را وسیع تر از آنچه او می گفت به كار می گیریم و از آن نه تنها حجم انبوه تالیفات بلكه حجم انبوه تر ترجمه ها و حتی نقدهایی كه در مطبوعات و سایر رسانه ها از سوی نحله های مختلف روشنفكری مطرح می شود را در نظر داریم و علاوه بر آن از زاویه ای دیگر به نقش جامعه و در واقع همان كسانی می نگریم كه علی القاعده مخاطب روشنفكران و صاحبان فكر و قلم هستند.
    به بیان دیگر همان طور كه آل احمد به گفته خودش «غرب زدگی» را از دهان فردید «قاپید» ما نیز با اقتباس این مفهوم از قلم یكی از مطرح ترین و جدی ترین روشنفكران عرب معاصر سعی می كنیم به نقد جریان روشنفكری امروز در جامعه خودمان بپردازیم.
    مراد ما از مفهوم «نشخوار فرهنگی» انبوه تولید كتاب بدون ایجاد ارزش افزوده ای در ساحت علوم انسانی است. حجم بالای كتاب هایی كه چاپ می شوند: اما شاید نادر باشد در میان آنها كتابی كه بتوان در مورد آن ادعا كرد كه انتشار آن به تولید فكر منجر شده است.
    آنچه از مفهوم تولید فكر مراد می كنیم اساسا چیز عجیب و غریبی نیست: تا همین ١٠، ١٥ و ٢٠ سال پیش هم كتاب هایی نوشته می شدند كه جریان سازی می كردند. تولید فكر می كردند و تا مدت ها محافل علمی مختلف از روحانیت تا نحله های كوچك و بزرگ روشنفكری را به خود مشغول می داشتند. برای مثال وقتی «قبض و بسط تئوریك شریعت» یا «صراط های مستقیم» منتشر شد این اتفاق به نحو بسیار بارزی خودش را نشان داد. بعد از آن هم در مقاطع دیگر مواردی از این جنس بود كه ایجاد فكر و نقد در جامعه كند اما اكنون نزدیك به یك دهه است كه انگار حرف جدیدی برای كسی نمانده كه بگوید. حرفی كه مانند مثال هایی كه آوردیم محركی فكری در جامعه محسوب شود. به همین دلیل آنچه در نقدهای امروزی بر جریانی مانند روشنفكری دینی می بینیم چیزی بیش از آنچه در گذشته بود نیست. از آنجایی كه در نقد این جریان حرف حساب جدیدی گفته نمی شود در آن طرف هم انگیزه ای برای بیان حرف حساب جدید مشاهده نمی شود و همین است كه عارضه ای كه الجابری برای اندیشه عرب مطرح می كند را نیز ما در هر دو سوی ماجرایی كه به آن اشاره شد، می بینیم و آن عارضه چیزی نیست جز جواب های تكراری به نقدهای تكراری.
    
     كتاب هایی كه در پیشرفته ترین جوامع برای نخواندن منتشر می شوند
    البته ناگفته نماند عارضه ای كه مورد بحث ما قرار دارد نه تنها جوامع كشورهای جهان سوم از جمله جامعه ما را به خود مبتلاكرده بلكه این مساله ظاهرا مبتلابه جوامع پیشرفته ای از بلاد مغرب زمین نیز هست. چنانچه همین چندی پیش روزنامه «گاردین» با انتشار گزارشی از رسوایی بزرگی در برخی دانشگاه های معتبر انگلیسی پرده برداشت و مدعی شد برخی ناشران دانشگاهی كتاب هایی با قیمت های بسیار بالا– كه بنابر گزارش گاردین معادل قیمت بلیت رفت و برگشت به یك منطقه خوش آب و هوا با هواپیما است- منتشر می كنند بدون اینكه جامعه هدف یا مخاطب خاصی را مورد نظر داشته باشند. در واقع این كتاب ها منتشر می شوند تا به كتابخانه های كشورهای مختلف فروخته شوند و در قفسه آنها قرار بگیرند اما نه برای اینكه خوانده شوند بلكه هدف از انتشار آنها صرفا جابه جایی پول های هنگفت و سرمایه سودآوری است كه با استفاده از رانت دانشگاه و انتشارات وابسته به آن تولید می شود. در واقع طبق گزارش «گاردین»- كه ما نیز در همین صفحه «سیاستنامه» ترجمه تخلیص شده ای از آن را منتشر كردیم- در معتبرترین دانشگاه های برخی از پیشرفته ترین جوامع، كتاب هایی منتشر می شوند كه قرار نیست كسی آنها را بخواند اما در عوض دست اندركاران انتشار آنها می توانند پول خوبی به جیب بزنند.
    حال وقتی در پیشرفته ترین جوامع دنیا چنین وضعیتی در علوم انسانی و دانشگاه های مرتبط با آن (گزارش گاردین از كتاب های مورد اشاره به حوزه علوم انسانی تعلق داشت) وجود داشته باشد تكلیف جوامعی نظیر ما روشن است. تعدد نهادهای فرهنگی كه از بودجه عمومی ارتزاق می كنند این معضل را در كشور ما چندین برابر كرده است. اما علاوه بر آن كتاب هایی كه در بخش خصوصی- و احتمالابدون رانت های حكومتی و دولتی- منتشر می شوند نیز از زاویه ای دیگر ذیل معضل «نشخوار فرهنگی» تعریف می شوند. اینها همان كتاب هایی هستند كه منتشر می شوند اما چیزی به ذخایر علمی در كشور اضافه نمی كنند. كتاب هایی كه به زبان فارسی ترجمه می شوند در حالی كه قبلاترجمه ای از آن وارد بازار شده است. البته این نقد ناظر به آن دسته از كتاب هایی است كه در ترجمه جدید مزیتی نسبت به ترجمه یا ترجمه های قبلی نداشته اند وگرنه هستند كتاب هایی كه سال ها پیش به فارسی ترجمه شده اند اما مترجم دیگری بعد از مدت ها تلاش، بار دیگر همان كتاب را به فارسی ترجمه می كند و البته تفاوت ترجمه جدید با نمونه سابق آن از نظر صاحبنظران به غایت قابل توجه است كه در این زمینه می توان به ترجمه «شهریار» ماكیاولی اشاره كرد. «شهریار» در سال های قبل از انقلاب توسط محمود محمود به زبان فارسی ترجمه شده بود اما چند سال پیش ترجمه ای از این كتاب با قلم دارویش آشوری بار دیگر در دسترس علاقه مندان فارسی زبان به اندیشه سیاسی قرار گرفت كه بسیار مورد توجه صاحبنظران این حوزه واقع شد. اما گذشته از موارد معدود اینچنینی، می توان لیست به نسبت بلندی از كتاب هایی ارایه داد كه به فاصله زمانی نه چندان طولانی- و البته در مواردی تقریبا همزمان- ترجمه هایی از كتابی واحد منتشر می شود كه تفاوت چندانی با هم ندارند.
    
     جدال های فكری جدیدی كه حرف تازه ای از آنها بیرون نمی آید
    بنابراین تعداد بالای كتاب هایی كه در حوزه علوم انسانی به زبان فارسی تالیف و ترجمه می شوند اما كمتر می توان در آنها نظریه یا اساسا حرفی جدی و جدید یافت از جمله مهم ترین مصادیق نشخوار فرهنگی است كه نشانه آن را می توان در ماهیت جدال هایی مشاهده كرد كه بین اصحاب فكر در جامعه ما پدید می آید. جدال هایی كه به لحاظ زمانی جدید هستند اما به لحاظ تولید فكر هیچ آورده جدیدی ندارند و خلاصه سخن تازه ای در آنها یافت نمی شود. شاید یكی از بارزترین مصادیق این نوع جدال را بتوان در همه آن چیزی دید كه طی این سال ها در نقد روشنفكری دینی از سوی منتقدان مطرح می شود.
    
     نقدهایی كه یا جدید هستند یا درست!
    اگر همچنان در نقد روشنفكری دینی از سوی روشنفكران عرفی گفته می شود كه عقلانیت و روشنفكری با دین سر سازگاری ندارد، یعنی منتقدان روشنفكری دینی هنوز حرف تازه تری از آنچه در سال های آغازین دهه ٧٠ - و ای بسا پیش از آن- می گفتند ندارند! اگر بخواهیم مجموعه نقدهایی كه امروز به روشنفكری دینی ارایه می شود را به طور فشرده صورتبندی كنیم باید گفت تمام آنچه در نقد این نحله روشنفكری به غایت موثر در تحولات جامعه ایران گفته می شود یكی از این دو حالت را دارد: این نقدها یا جدید هستند یا درست! اما واقعیت این است كه نقدهایی كه جدیدند، درست نیستند و آنها كه درستند جدید نیستند! اینكه استدلال شود كار دین از كار جمله روشنفكران جدا است، بر فرض كه درست باشد جدید نیست اما اینكه ادعا شود فلان چهره شاخص در جریان روشنفكری دینی به دنبال تاسیس فرقه ای جدید یا... است گرچه اتهام تازه ای هست اما ادعای درستی نیست!
    درست نیست چراكه برای اثبات این گزاره بیش از آنكه شاهد استدلال باشیم نیت خوانی مشاهده می كنیم. درست نیست چراكه این اتهام توسط افرادی مطرح می شود كه خود برای سال ها از حواریون متفكری بودند كه اكنون دارند او را به فرقه سازی و... متهم می كنند.
    اما گزاره هایی كه می توان آن را در نقد روشنفكری دینی تا حدی درست دانست این است كه گفته می شود آینده آن ممكن است به خروج از دین منتهی شود و البته این گزاره نیز اگر درست باشد باز هم جدید نیست چرا كه منتقدان اصلی روشنفكری دینی (روحانیت) شاید نزدیك یك دهه پیش به این مساله تصریح و تاكید كردند. بنابراین آنچه از سوی برخی چهره هایی كه سابقا منسوب به جریان روشنفكری دینی بودند امروز گفته می شود هرچند بهره ای از حقیقت دارد اما در طرح آن فضیلتی برای آنها محسوب نمی شود.
    
     نقد ضرورت روشنفكری است اما...
    در اینكه نقد، ضرورت روشنفكری است هیچ تردیدی وجود ندارد و از آنجایی كه روشنفكری دینی در تاریخ معاصر ما بیشترین تاثیرگذاری را در بین سایر جریانات روشنفكری ما در تاریخ یكصد ساله اش داشته است برای همین نقد این جریان ضروری تر از دیگر جریان های روشنفكری در ایران به نظر می رسد. اما نقدی كه بر پایه دلیل باشد و بتواند مبانی استدلالی گزاره های ارایه شده توسط این جریان را به چالش بكشد كه در نهایت چیزی به اندوخته و ذخایر علمی حول این بحث بیفزاید. نه اینكه با نشخوار استدلالات پیشینیان تنها برچسب ها و اتهاماتی را به عنوان حرفی نو مطرح كند.
    
    
     از جمله مصادیق نشخوار فرهنگی در جامعه روشنفكری ما
    آری تنها اندیشه عرب نیست كه از نشخوار فرهنگی رنج می برد بلكه در جامعه روشنفكری ما نیز این عارضه اكنون با غلظتی بالاخودش را به مخاطبان روشنفكری ما تحمیل می كند كه از جمله مصادیق آن را با اشاره به موارد فوق می توان به صورت ذیل صورتبندی كرد:
    - نشخوار فرهنگی یعنی اشتهای وافر برای ترجمه آثاری كه معلوم نیست قرار است به كدام نیاز فكری جامعه ما پاسخ دهد.
    - نشخوار فرهنگی یعنی جدال های بی سر و ته و تكرار مكرراتی كه هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارند و هنوز كه هنوز است مهم ترین نقد به روشنفكری دینی را در این می بینند، می گویند و می نویسند كه اساسا كار روشنفكری از كار دین جدا است و آب این دو در یك جوی جاری شدنی نیست.
    - نشخوار فرهنگی یعنی چیزی گفتن یا شنیدن و مدام آن را تكرار كردن.
    - نشخوار فرهنگی یعنی روزی پیشتاز توضیح و تفسیر فلان نظریه فلان روشنفكر دینی بودن و به یمن اتصال به وی ارتزاق شهرت كردن و روز دیگر برای متهم ساختن واضع همان نظریه به «فرقه سازی» یارگیری كردن و فرقه ساختن!
    - نشخوار فرهنگی یعنی سال ها سخنرانی كردن، مقاله نوشتن و... در راه اثبات اینكه اسلام با دموكراسی در تعارض نیست و پس از سیر و سلوكی در وادی عقلانیت و معنویت، انقلابی كپرنیكی در منظومه فكری گوینده همان سخن پدید آید كه در راه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت به این نتیجه برسد اساسا دین (نه فقط اسلام) با عقلانیت (نه فقط روشنفكری یا دموكراسی یا...) سازگاری ندارد!
    - نشخوار فرهنگی یعنی پیروی از مُد روز در عالم فكر: یعنی بدون به نقد كشیدن یك به یك استدلال های پیشین خود دفعتا در تقابل با همه آنچه پیش از آن گفته و نوشته بوده قرار گرفتن.
    
     نشخوار فرهنگی و شبكه های اجتماعی
    البته نشخوار فرهنگی تنها محدود به نخبگان و روشنفكران نمی شود بلكه سطح دیگری از آن- البته سطحی به غایت نازل تر- را می توان در متن و بطن جامعه مشاهده كرد. یك حرف شنیدن و نفهمیدن اما مدام تكرار كردن ظاهرا در حال تبدیل شدن به یكی از خصیصه های جامعه ما است.
    در واقع این تنها نخبگان فكری و روشنفكران جامعه ما نیستند كه حرفی برای گفتن ندارند و تنها به تكرار آنچه پیش تر گفته اند یا خوانده اند بسنده می كنند بلكه در جامعه نیز انگار نیازی به خوراك فكری احساس نمی شود و تنها با به اشتراك گذاشتن درست و غلط سخنان برخی فیلسوفان و شاعران و چهره های فكری مطرح دنیا در شبكه های مجازی میل به دانستن و فهمیدن ارضا و اشباع می شود. نوعی اشباع و ارضای كاذب كه بارزترین مصداق نشخوار فرهنگی البته این بار نه در میان روشنفكران و نخبگان فكری بلكه در متن و بطن جامعه است. بنابراین شبكه های مجازی و اینترنتی در كنار سایر آفاتی كه به آن انذار داده می شود- و البته صرف نظر از همه مواهبی كه دارند- ابزاری است كه به رونق هرچه بیشتر نشخوار فرهنگی در جامعه كمك می كند. ضایعه ای كه موجب ایستایی سیر تفكر و مانع از رشد آن خواهد شد. نویسنده: عظیم محمودآبادی

   

♫♫♫

شعر و داستان/امین فرومدی

ادبیات ایران و جهان

 

منبع-وبلاگ محمد رضا کاتب

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 213 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:36