شعر / بودن / احمد شاملو و نقد فرمالیستیِ شعرِ

ساخت وبلاگ

چراغی به دستم چراغی در برابرم من به جنگ سیاهی می روم

بودن

گر بدین سان زیست باید پست


من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم


از بلند کاج خشک کوچه ی بن بست


گر بدین سان زیست باید پاک


من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه


یادگاری جاودانه برتراز بی بقای خاک

نقد فرمالیستیِ شعرِ « بودن »

این شعر از شاملو، بر مبنای « تباین » است ، و اندیشه ی محوری آن ، كه نشان داده خواهد شد، نه تقابل« خوب » و « بد » - آنگونه كه در نگاه اول به نظر می آید – كه اندیشه ی درست و مفید زیستن ، و نیز در غیر اینصورت مردن شرافتمندانه ( كه در عین حال گویی داوطلبانه است ) ، می باشد. این شعر از دو بند تشكیل شده است و هر بند خود متشكل از سه سطر می شود ، تا تباین مذكور را با تساوی سطور به ذهن القاء كند ، یعنی به عبارتی ، هر سطر از بند اول ، با هر سطر از بند دوم در تباین و تقابل می ایستد . به ویژه انكه - حداقل – دو سطر اول از هر بند دارای كلمات و عباراتی كاملا" مشابه اند: در سطر اول از بند اول « گر بدین سان زیست باید - »، با مشابه خود در بند دوم ، و در سطر دوم از بند اول « من چه – اگر » نیز با مشابه خود در بند دوم ، كاملا" یكسان است . شاعر، در نخستین بند شعر، نمی خواهد « پست » زندگی كند ، لذا اگر مجبور شود كه آنگونه بزید ، ترجیح می دهد كه زنده نماند . شاعر این زنده نماندن را البته با « رسوا » كردن انجام می دهد، آن هم با آویختن « فانوس عمرش » از درختی بلند (« كاج » )، چرا كه همگان باید ببینند و بدانند ، آن چگونه زمانه ای است كه شاعر در آن می زید ، و هم اینكه ببینند و بدانند كه او ( شاعر ) نمی خواهد در آن اوضاع زنده بماند.در این جا واژه ی« بی شرمم » به كار برده می شود ، كه در كنار واژگانی چون « پست » و « رسوایی » معنای آن بهتر فهمیده می شود. او اگر حتی مرگ خود را نیز با « رسوا » كردن زمانه ی « پست » خویش نشان ندهد ، « بی شرم » خواهد بود. شاعر « فانوس عمر » ش را از كاجی بلند و خشك در « كوچه ی بن بست » می آویزد . خشك بودن كاج ، غیر از بلند و غیر قابل دسترس بودن آن، خود نشان از زمانه ی « پست » و بی ثمر است یا چه بسا بی مهر، نیز . هم چنین است « كوچه ی بن بست » ، كه فكر پایان و انسداد را به ذهن مخاطب متبادر می سازد . شاعر علاوه بر به كار بردن « فانوس عمر » ، همچنین می خواهد آن را از « كاجی بلند » آویخته گرداند ( كه هم خود اوست كه این آویختن را انجام می دهد )، تا نشانه ای باشد برای رهنمون شدن دیگران به مكانی كه او می زید یعنی « كوچه ی بن بست »، لذا می بینیم كه فعل « آویختن » ( نیاویزم ) نیز كاملا" به جا می نشیند.

در بند دوم شعر، شاعر تمام موضع قبل را رها می سازد و چهره ی دیگری از آدمی یا خودش را جلوه می دهد. این بار نیز شاعر ، خود - و به عبارتی هر مخاطبی و هر كسی را در وضعیت و موقعیت انتخاب حیاتی و مهم درست و صائب زیستن قرار می دهد ، آن هم ، مانند بند اول شعر، با جار زدن این مهم ، و اثری بر جای نهادن و اثری بر جای نهادن تا همیشه . همان گونه كه در بندِ نخست ، واژگانی چون « پست » ، « بی شرمم » ، « رسوایی » و نیز « كاج خشك » و « كوچه ی بن بست » ، فضای شعر را به خوبی نشان دادند ، در این بند نیز ، كلمات و عباراتی چون « پاك » ، « ایمان »، « كوه » و « یادگاری جاودانه » نیز حس مورد نظر شاعر را ، كه پیش از این اشاره شد، به ذهن متبادر می سازند. او این بار می گوید اگر قرار بر « پاك » زیستن است ، پس « یادگاری جاودانه » از خویش بر جای خواهد نهاد. شاعر واژه ی « پاك » را برای تاكید بیشتر در مقابل « ناپاك » قرار می دهد. او این بار « ناپاك » خواهد بود، اگر از « ایمان » خود « كوه » نسازد و چونان « یادگاری جاودانه » بر جای نگذارد . « كوه » واژه ای است كه در این جا به چند دلیل به خوبی می نشیند : « كوه » خود نماد استواری است و شاعر نیز به خوبی این را به ذهن خواننده می رساند ، دیگر اینكه « كوه » از معدود موجودات طبیعت است كه قرن ها بر جای می ماند و انسان با آن به یاد « جاودانگی » می افتد ( شاعر نیز می خواهد « ایمان » خود را جاودانه گرداند )، « كوه » مشخصا" بر زمین ( یا « خاك ») می ایستد و شاعر نیز می خواهد ایمانش ( باز مانند « كوه ») ، « برتر از بی بقای خاك » بماند، و همچنین « كوه » مرتفع است و بلند جای ، و به طور مشخص این كلمه، با واژه ی « پست » در بند اول ( به معنی دیگر آن در این شعر، جایی كه فراز نیست ) نیز تباین و افتراق دارد. در بند نخست، شاعر می خواهد « فانوس عمر » ش را از « كاجی بلند » بیاویزد و در بند دوم نیز می خواهد موجودی چون « كوه » بلند باشد و در این هر دو نكته ای به روشنی پیداست: او می خواهد از خویش پرچمی افراشته دارد تا كه نشانه ای باشد از روزگار خود ( بند اول ) یا كه نشانی باشد برای تمامی روزگاران ( بند دوم ). در سطر سوم از بند دوم ، واج آرایی با مصوت بلند « آ » كه هفت بار تكرار شد ، صورت گرفته است كه خود این واج آرایی، القاء كننده ی بلندی « كوه » - كه بدان اشاره شده است – نیز هست . همان طور كه در ابتدای نوشته آوردم شاعر از ساختاری نسبتا" یكسان در هر دو بند استفاده می كند. او با این كار خود ، اندیشه ی محوری شعر خویش ، یعنی درست زیستن و مفید زیستن و جاودانه ماندن و در غیر این صورت مرگی با عزت و داوطلبانه كه باز خود نشانی جاودانه و ماندنی باشد ، را بیشتر و بیشتر نمودار می سازد :

« گر بدین سان زیست باید پست » / « گر بدین سان زیست باید پاك » ، وهم چنین

« من چه بی شرمم اگر... » / « من چه ناپاكم اگر... ». شاعر هم چنین در این شعر از عناصر و موجوداتی كه در طبیعت هستند - « كاج » ، « كوه » ، « خاك » - به خوبی بهره برده است و هم بدین وسیله مضمون و مفهوم شعر خویش را شمولیت جهانی بخشیده است .

تصویر <a href='/last-search/?q=احمد'>احمد</a> شاملو، عکاس: هادی شفائیه

احمد شاملو

زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴۱۱ دسامبر ۱۹۲۵
تهران، ایران

درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۰۰ (۷۴ سال)
فردیس، کرج، ایران
به دنبال یک دوره طولانی بیماری[۱]

آرامگاه امامزاده طاهر کرج

لقب شاعر آزادی

تخلص الف. بامدادالف. صبح

پیشه

  • شاعر
  • نویسنده
  • روزنامه‌نگار
  • پژوهشگر

ملیت ایرانی

دوره شاهنشاهی پهلوی جمهوری اسلامی ایران

بنیانگذار شعر سپید

تأثیرپذیرفته از نیما یوشیج

همسر(ها) اشرف‌الملوک اسلامیه (۱۳۳۶–۱۳۲۶)
طوسی حائری (۱۳۴۰–۱۳۳۶)
آیدا سرکیسیان (۱۳۷۹–۱۳۴۳)

فرزند(ان) ۴ (سیاوش، سیروس، سامان و ساقی)

پدر و مادر حیدر شاملوکوکب عراقی

♫♫♫

شعر و داستان/امین فرومدی

ادبیات ایران و جهان

منبع :

1 انجمن فرهنگی هنری سایه

2 ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

:: موضوعات مرتبط: شعر-شعر نو -شعر کلاسیک-شعر سپید، ادبیات،در باره شعر،نقد ادبی،معرفی کتاب،مصاحبه ها و، احمد شاملو
:: برچسب‌ها: نقد ادبی, پرچمدار, فرمالیست, احمد شاملو

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 20:05