∞
چراغی به دستم چراغی در برابرم ∞ ∞ ∞ من به جنگ سیاهی می روم
∞
بودن
∞
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
از بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه برتراز بی بقای خاک
∞
نقد فرمالیستیِ شعرِ « بودن »
این شعر از شاملو، بر مبنای « تباین » است ، و اندیشه ی محوری آن ، كه نشان داده خواهد شد، نه تقابل« خوب » و « بد » - آنگونه كه در نگاه اول به نظر می آید – كه اندیشه ی درست و مفید زیستن ، و نیز در غیر اینصورت مردن شرافتمندانه ( كه در عین حال گویی داوطلبانه است ) ، می باشد. این شعر از دو بند تشكیل شده است و هر بند خود متشكل از سه سطر می شود ، تا تباین مذكور را با تساوی سطور به ذهن القاء كند ، یعنی به عبارتی ، هر سطر از بند اول ، با هر سطر از بند دوم در تباین و تقابل می ایستد . به ویژه انكه - حداقل – دو سطر اول از هر بند دارای كلمات و عباراتی كاملا" مشابه اند: در سطر اول از بند اول « گر بدین سان زیست باید - »، با مشابه خود در بند دوم ، و در سطر دوم از بند اول « من چه – اگر » نیز با مشابه خود در بند دوم ، كاملا" یكسان است . شاعر، در نخستین بند شعر، نمی خواهد « پست » زندگی كند ، لذا اگر مجبور شود كه آنگونه بزید ، ترجیح می دهد كه زنده نماند . شاعر این زنده نماندن را البته با « رسوا » كردن انجام می دهد، آن هم با آویختن « فانوس عمرش » از درختی بلند (« كاج » )، چرا كه همگان باید ببینند و بدانند ، آن چگونه زمانه ای است كه شاعر در آن می زید ، و هم اینكه ببینند و بدانند كه او ( شاعر ) نمی خواهد در آن اوضاع زنده بماند.در این جا واژه ی« بی شرمم » به كار برده می شود ، كه در كنار واژگانی چون « پست » و « رسوایی » معنای آن بهتر فهمیده می شود. او اگر حتی مرگ خود را نیز با « رسوا » كردن زمانه ی « پست » خویش نشان ندهد ، « بی شرم » خواهد بود. شاعر « فانوس عمر » ش را از كاجی بلند و خشك در « كوچه ی بن بست » می آویزد . خشك بودن كاج ، غیر از بلند و غیر قابل دسترس بودن آن، خود نشان از زمانه ی « پست » و بی ثمر است یا چه بسا بی مهر، نیز . هم چنین است « كوچه ی بن بست » ، كه فكر پایان و انسداد را به ذهن مخاطب متبادر می سازد . شاعر علاوه بر به كار بردن « فانوس عمر » ، همچنین می خواهد آن را از « كاجی بلند » آویخته گرداند ( كه هم خود اوست كه این آویختن را انجام می دهد )، تا نشانه ای باشد برای رهنمون شدن دیگران به مكانی كه او می زید یعنی « كوچه ی بن بست »، لذا می بینیم كه فعل « آویختن » ( نیاویزم ) نیز كاملا" به جا می نشیند.
در بند دوم شعر، شاعر تمام موضع قبل را رها می سازد و چهره ی دیگری از آدمی یا خودش را جلوه می دهد. این بار نیز شاعر ، خود - و به عبارتی هر مخاطبی و هر كسی را در وضعیت و موقعیت انتخاب حیاتی و مهم درست و صائب زیستن قرار می دهد ، آن هم ، مانند بند اول شعر، با جار زدن این مهم ، و اثری بر جای نهادن و اثری بر جای نهادن تا همیشه . همان گونه كه در بندِ نخست ، واژگانی چون « پست » ، « بی شرمم » ، « رسوایی » و نیز « كاج خشك » و « كوچه ی بن بست » ، فضای شعر را به خوبی نشان دادند ، در این بند نیز ، كلمات و عباراتی چون « پاك » ، « ایمان »، « كوه » و « یادگاری جاودانه » نیز حس مورد نظر شاعر را ، كه پیش از این اشاره شد، به ذهن متبادر می سازند. او این بار می گوید اگر قرار بر « پاك » زیستن است ، پس « یادگاری جاودانه » از خویش بر جای خواهد نهاد. شاعر واژه ی « پاك » را برای تاكید بیشتر در مقابل « ناپاك » قرار می دهد. او این بار « ناپاك » خواهد بود، اگر از « ایمان » خود « كوه » نسازد و چونان « یادگاری جاودانه » بر جای نگذارد . « كوه » واژه ای است كه در این جا به چند دلیل به خوبی می نشیند : « كوه » خود نماد استواری است و شاعر نیز به خوبی این را به ذهن خواننده می رساند ، دیگر اینكه « كوه » از معدود موجودات طبیعت است كه قرن ها بر جای می ماند و انسان با آن به یاد « جاودانگی » می افتد ( شاعر نیز می خواهد « ایمان » خود را جاودانه گرداند )، « كوه » مشخصا" بر زمین ( یا « خاك ») می ایستد و شاعر نیز می خواهد ایمانش ( باز مانند « كوه ») ، « برتر از بی بقای خاك » بماند، و همچنین « كوه » مرتفع است و بلند جای ، و به طور مشخص این كلمه، با واژه ی « پست » در بند اول ( به معنی دیگر آن در این شعر، جایی كه فراز نیست ) نیز تباین و افتراق دارد. در بند نخست، شاعر می خواهد « فانوس عمر » ش را از « كاجی بلند » بیاویزد و در بند دوم نیز می خواهد موجودی چون « كوه » بلند باشد و در این هر دو نكته ای به روشنی پیداست: او می خواهد از خویش پرچمی افراشته دارد تا كه نشانه ای باشد از روزگار خود ( بند اول ) یا كه نشانی باشد برای تمامی روزگاران ( بند دوم ). در سطر سوم از بند دوم ، واج آرایی با مصوت بلند « آ » كه هفت بار تكرار شد ، صورت گرفته است كه خود این واج آرایی، القاء كننده ی بلندی « كوه » - كه بدان اشاره شده است – نیز هست . همان طور كه در ابتدای نوشته آوردم شاعر از ساختاری نسبتا" یكسان در هر دو بند استفاده می كند. او با این كار خود ، اندیشه ی محوری شعر خویش ، یعنی درست زیستن و مفید زیستن و جاودانه ماندن و در غیر این صورت مرگی با عزت و داوطلبانه كه باز خود نشانی جاودانه و ماندنی باشد ، را بیشتر و بیشتر نمودار می سازد :
« گر بدین سان زیست باید پست » / « گر بدین سان زیست باید پاك » ، وهم چنین
« من چه بی شرمم اگر... » / « من چه ناپاكم اگر... ». شاعر هم چنین در این شعر از عناصر و موجوداتی كه در طبیعت هستند - « كاج » ، « كوه » ، « خاك » - به خوبی بهره برده است و هم بدین وسیله مضمون و مفهوم شعر خویش را شمولیت جهانی بخشیده است .
احمد شاملو
زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴۱۱ دسامبر ۱۹۲۵
تهران، ایران
درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۰۰ (۷۴ سال)
فردیس، کرج، ایران
به دنبال یک دوره طولانی بیماری[۱]
آرامگاه امامزاده طاهر کرج
لقب شاعر آزادی
تخلص الف. بامدادالف. صبح
پیشه
- شاعر
- نویسنده
- روزنامهنگار
- پژوهشگر
ملیت ایرانی
دوره شاهنشاهی پهلوی جمهوری اسلامی ایران
بنیانگذار شعر سپید
تأثیرپذیرفته از نیما یوشیج
همسر(ها) اشرفالملوک اسلامیه (۱۳۳۶–۱۳۲۶)
طوسی حائری (۱۳۴۰–۱۳۳۶)
آیدا سرکیسیان (۱۳۷۹–۱۳۴۳)
فرزند(ان) ۴ (سیاوش، سیروس، سامان و ساقی)
پدر و مادر حیدر شاملوکوکب عراقی
♫♫♫
شعر و داستان/امین فرومدی
ادبیات ایران و جهان
∞
منبع :
1 انجمن فرهنگی هنری سایه
2 ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
:: موضوعات مرتبط:
شعر-شعر نو -شعر کلاسیک-شعر سپید،
ادبیات،در باره شعر،نقد ادبی،معرفی کتاب،مصاحبه ها و،
احمد شاملو
:: برچسبها:
نقد ادبی,
پرچمدار,
فرمالیست,
احمد شاملو
شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 20:05