خوشبختی "حکایتی از کتاب کیمیای سعادت"

ساخت وبلاگ

خوشبختی "حکایتی از کتاب کیمیای سعادت"

جمعه دهم آذر ۱۳۹۶ ساعت 14:26 | نوشته ‌شده به دست امین فرومدی | ( )

 

يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مىكرد و سخت مىناليد . گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته كه نه . دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمىكنم. گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مىكنى؟ گفت: نه . گفت: گوش ودست و پاى خود را چطور؟ گفت: هرگز . گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شكايت دارى و گله مىكنى؟!بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوشتر و خوش بخت تر از بسيارى از انسانهاى اطراف خود مى بينى . پس آنچه تو را داده اند، بسى بيشتر از آن است كه ديگران را داده اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيشترى هستى! " كيمياى سعادت - امام محمد غزالی"

شعر و داستان/امین فرومدی


  شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 8:03