شعر : شام مهتاب از مینا جلالی

ساخت وبلاگ
 

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی

عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی

که صورتگری را نبود این‌چنینی

پریزاد عشق رو مه‌آسا کشیدی

خدا را به شور تماشا کشیدی



تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من

شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب

تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی

تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت



گذشت روزگاری از اون لحظه ناب

که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم

تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبر داری یا نه

هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه



تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من

شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب

تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی

تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت



هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری



هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری



من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : شعر شام مهتاب مینا جلالی, نویسنده : shereamino بازدید : 392 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 13:05