رمان دن كيشوت "7"

ساخت وبلاگ
 

«نام من مرلین است ؛ من یار و مددکار پهلوانم . شنیده ام که دولسینه زیبا را جادو کرده اند ؛ ولی من نیک می دانم که چگونه او را از تاثیر شوم این جادو حفظ کنم .بدان که اگر سه هزار و سیصد ضربه تازیانه بر پشت سانکو بزنید دولسینه محنت کشیده چهره زیبای دیرین خویش را باز خواهد یافت.»

سانکو زبان به پرخاش گشود ، حضرت آقا ، این دستور جادوزدای سرکار واقعا که دستور شگرفی است . و حال که جریان از این منوال است ، اجازه بدهید عرض کنم که دولسینه خانم به احتمال نزدیک به یقین تمام مدت عمر زشت خواهد ماند.»

دن کیشوت از نگاه دختر زیبا روی چشم برگرفت و رو به سانکو کرد و بانگ بر آورد :«بی شرم، تو به چه جراتی اینچنین گستاخی می کنی. من نمی دانم چه چیز مانع آن تواند شد که ترا در برابر آنچه از من خواسته اند تازیانه نزنم!»

سانکو آهی از دل برکشید و... بانوی بزرگوار ، بدبختانه من نمی توانم از ف رمان, حضرت علیه سربپیچم .قبول می کنم ، و سه هزار ضربه تازیانه را به خود می زنم ، منتها بشرط آنکه کسی در این میان شتاب نکند و ضمنا چنانچه تصادفا ضربه ای به خطا رفت آن نیز به حساب آید.»

پهلوان که از شادمانی زیاد سر از پا نمی شناخت دست در گردن سانکو انداخت و او را بوسید ، اما افسوس که گردونه ی زیبا از همین یک لحظه غفلت استفاده کرد و از نظرها ناپدید شد.

 

نقد رمان:

نقد دن کیشوت در دقیقه 90

اين كتاب به مدت 10 سال از 1605 تا 1615 توسط ميگوئل دو سروانتس نوشته شده است .

داستان از اين قرار است كه يك نجيب زاده مسن شهر لامانچا از خواندن رمان هاي قهرماني آنچنان ديوانه مي شود كه سرانجام معتقد مي گردد كه تمام آن داستان ها حقيقي است و خودش را به صورت شواليه سرگردان در مي آورد و به پيش مي تازد تا جور و ستم ها را از ميان بردارد و بدي ها را نابود سازد.

از آنجايي كه يك شواليه نمي تواند بدون معشوقه زندگي كند، او دختر دهاتي را كه سال ها قبل مي شناخت به عنوان معشوق خود برمي گزيند و براي او نام دولسيني را در نظر مي گيرد.

پس از نخستين عمل قهرمانيش، كه در آن به لقب شواليه مفتخر مي شود، او يكي از دهاتي ها را كه ميانسال، نادان، زودباور ولي خوش طبع بود و سانچوپانتسا نام داشت وادار مي كند تا به عنوان بنده و نوكر به دنبال او راه برود. شواليه و همراهش به دنبال حوادث راه مي افتند.

 

آنها هيچ خرجي در سفر ندارند و از كلمه دون كه هميشه آدم معمولي را به شخص فوق العاده اي تبديل مي كند، استفاده مي كنند. آسياب هاي بادي هيولا مي شوند، ميكده ها، برج و باروها و بردگان كشتي هاي دزدان نسبت به آقايان ظلم و جور مي كنند. مرد دهاتي قدرت درك بيشتري براي حقيقتي كه بين نيرنگ هاي اربابانش فرق مي گذارد، دارد، ولي هر دوي آنان بالاترين شكنجه ها را تحمل مي كنند و با بدن و روحي مجروح به خانه آورده مي شوند.

ده سال بعد، كه يك دون كيشوت, كاذب به شهرت رسيد، سروانتس قسمت دوم داستانش را منتشر كرد. در اين قسمت كه شايد عالي تر از قسمت اول باشد، بدعت هاي نو، زمينه هاي وسيع تر و تكنيك هاي بيشتري به كار گرفته شده اند. ازجمله حوادث مهم قسمت دوم اين كتاب خواب ديدن دون كيشوت در غار مونتسينوس خيمه شب بازي ميس پدرو، حوادث قلعه دوك، حكمراني سانچو بر جزيره اش و آخرين شكست دون كيشوت را مي توان نام برد، به هنگام مرگ شواليه دون كيشوت، سانچوپانتسا به طوركلي شخصيتي دوست داشتني مي شود كه كليه خصايص سلحشوري را در خود جمع نموده است و لذا خواننده عمقاً، از اينكه از دنياي پر از شگفتي و هيجان انگيز آنها جدا مي شود، احساس تأسف مي كند.

 

اين داستان كه ظاهراً به خاطر بدعت هايش، يك داستان حماسي و قهرماني خوب به حساب مي آيد، به تدريج به صورت دورنماي وسيعي از زندگي اسپانيايي و همچنين سرگرم كننده ترين رمان ها درآمد.

سروانتس سااوذرا، ميگل دِ Cervantes Saavedra,Miguel de رمان‌نويس و شاعر اسپانيايي (1547-1616) سروانتس در شهر آلكالاد انارس زاده شد، پدرش پزشك بسيار تنگدستي بود كه از شهري به شهر ديگر مي‌رفت و پيوسته در عدم ثبات زندگي بسر مي‌برد. از اينرو ميگل تحصيلات مرتبي انجام نداد، با اين حال مدتي در دانشگاههاي آلكالا و سالامانكا رفت و آمد داشته، زيرا بارها زندگي دانشجويان را در آثارخود وصف كرده است، چنانكه جايي نوشته است: «رنجهاي دانشجويان علاوه بر همه چيزها از فقر ناشي مي‌شود...»

ميل سفر و شوق مطالعه به علوم انساني و مسائل معنوي به طور شگفت‌انگيزي از نوجواني بر او تسلط يافت و به رغم اين شوق براي امرار معاش به ارتش وارد شد و در بيست و دوسالگي به خدمت سفير پاپ در دربار فيليپ دوم، پادشاه اسپانيا، درآمد و با او به ايتاليا رفت، اما مدتي دراز در خدمت او نماند، به سربازي روي آورد و مدتي در هنگي ايتاليايي بسر برد و در ضمن زندگي نظامي از شهرستانهاي مختلف ايتاليا ديدن كرد. بعدها خاطرات خوش اين دوره را در يكي از داستانهايش منعكس كرده است.

سروانتس خاصه شيفته رم گشت و در اوقات فراغت به بازديد شهر پرداخت و به وسيله مطالعه آثار نويسندگان و شاعران عهد باستان و عصر جديد بر وسعت معرفت ادبي خود افزود. از 1571 زندگي فعالانه و قهرماني سروانتس در ارتش آغاز شد و در جنگ لپانتو Lepanto با عثمانيها شركت كرد و رشادتها از خود نشان داد، در همين جنگ دست چپ خود را از دست داد و پس از التيام باز به جنگ ادامه داد و با ماجراهاي تازه روبرو شد. هنگامي كه به مرخصي مي‌رفت و با بردارش با يك كشتي بخاري به اسپانيا بازمي‌گشت، كشتي مورد حمله دزدان دريايي قرار گرفت و او به اسارت آنان درآمد و به الجزاير برده شد، پنج سال در حال بردگي به سر برد، بارها به فرارهاي بي‌فرجام دست زد، و مشقتها تحمل كرد تا سرانجام خانواده‌اش با پرداخت پول بسيار او را خريدند و آزاد کردند

    شعر و داستان/امین فرومدی

    ادبیات ایران و جهان

    منبع-سایت تک نت

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت: 14:08