آغاز - احمد شاملو

ساخت وبلاگ
 

بی گاهان 
به غربت 
به زمانی که خود در نرسیده بود -

چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپیدن آغاز کرد 
***
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار 

نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم 

نخستین سفرم 
باز آمدن بود 
***
دور دست
امیدی نمی آموخت 
لرزان
بر پاهای نوراه
رو در افق سوزان ایستادم 
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود 
***
دور دست امیدی نمی آموخت 
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد.

شعر و داستان(امین فرومدی)

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 215 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 13:26