آن زمان، از شاخسار ترد سیب... - فرخ تمیمی

ساخت وبلاگ

آن زمان، از شاخسار ترد سیب... - فرخ تمیمی

شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۶ ساعت 22:22 | نوشته ‌شده به دست امین فرومدی | ( )

 


آن زمان، از شاخسار ترد سیب 
نو بهار مهر و شادی می‌دمید
 از زمین زنده، آوند گیاه 
 خون گرم زندگانی می‌مکید
شوق پنهانی به دل می‌آفرید 
باد نمناک بیابان‌های دور، 
 ذره‌هایش در مشامم می‌نشست 
بوی زن می‌داد و بوی خون شور
طعم سوزان سحرگاه سپید 
 درد را می‌کشت و شادی می‌فزود
 نور نیروبخش خورشید بلند 
 خواب را از پلک چشمان می‌ربود
روز بود و روز بود و روز بود
خستگی در دست‌هایم مرده بود
 تیرگی در کوچه‌ها جان می‌سپرد 
 روز، شب‌ها را به یغما برده بود 
هر نگاهی خوشه‌یی از نور بود 
 هر تنی، سرشار خون زیستن 
 چون خلیجی پیش می‌رفت آن زمان! 
 هر هوس در پهنه‌ی احساس من
دست‌ها با دوستی پیوند داشت
 عشق بود و شادی و مهر و صفا 
هستی ما، گرم کار زندگی
جوش خون در دست‌ها، در گام‌ها
 این زمان، از راه می‌‌اید بهار، 
 خسته گام و نیمرنگ و نا‌شناس
 من ندانم باز هم باید گشود 
 دست‌ها را از پی حمد و سپاس؟

 شعر و داستان/امین فرومدی

منبع-وبلاگ گنجینه ی بهترین شعرها


  شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 18:57