شعر سپید : خاخار آدمی : امین فرومدی

ساخت وبلاگ
 

در آدمی عشقی و دردی و خاخاری  و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود،که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشه ای و صنعتی و منصبی می کوشند و تحصیل نجوم و طب وغیر ذلک می کنند و هیچ آرام نمی گیرند،زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است.آخر معشوق را "دلارام" میگویند،یعنی که دل به وی آرام گیرد.پس به غیر،چون آرام و قرار گیرد؟ این جمله خوشی ها و مقصودها چون نردبانی است.و چون پایه های نردبانجای اقامت و باش نیست،از بهر گذشتن است،خُنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایه های نردبان عمر خود را ضایع نکند

"از کتاب در صحبت مولانا نوشتۀ دکتر حسین الهی قمشه ای"

خاخار فرزند آدم :

در جهان خواب

مردی بود مردستان

بسان اسب تازی

می دوید در پی خاخار خود

هر چه بیشتر می دوید

تشنه تر می شد

خسته تر می شد

خشمگین مثل دیوان هفتخوان

آخر یک شب آسوده 

سر به بالین نگذاشته بود

با آرزوهای بی حدش

نردبانی ساخت بس بلند

بالا و بالاتر رفت

ناگهان یک شب

مثل سنگی آسمانی

به زمین افتاد بسی هولناک

زیر لب گفت:

خدا را شکر کز خواب پریدم

آسوده شدم

1-9-1396

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1396 ساعت: 13:27