چرا ما كمتر از موادفروش ها براي مردم وقت مي گذاريم؟

ساخت وبلاگ

چرا ما كمتر از موادفروش ها براي مردم وقت مي گذاريم؟

سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 2:40 | نوشته ‌شده به دست امین فرومدی | ( )

 

وقتي كسي رو در رو با باتوم توي سر و دستت مي زند، وقتي يك آدم با ريش بلند و پوزه ي كف كرده سرت داد مي زند و فحش ناموسي نثارت مي كند و تهديدت مي كند به تجاوز ، وقتي تو را ضد فلان و طرفدار بهمان مي نامند در حالي كه خودت هم مي داني كه اينها نيستي، وقتي كسي كيفت را مي قاپد يا جيبت را مي زند،وقتي تا از دوستان و اطرافيان فاصله مي گيري هزار حرف جور و ناجور برايت درست مي كنند كه روحت هم خبر ندارد، وقتي بعد از چند ماه بر مي گردي به شهرت يا محله ات و مي بيني دوست يا همكلاسي دوران مدرسه پول موادش را از تو گدايي مي كند، وقتي آقا يا خانم تحصيلكرده با تو كه حرف مي زند فقط از اعداد و ارقام حرف مي زند و تمام دكمه ها و يقه و جيب لباست را برانداز مي كند و دنبال مارك و برند مي گردد، وقتي همين آقا يا خانم روشنفكر نما تمام اطلاعاتش را در مورد اتفاقات كوچه ي پشتي از رسانه هاي چند هزار كيلومتر دورتر دريافت مي كند تازه پز مي دهد كه خيلي به روز و آپ تو ديت است، وقتي ديدن يك مستند داخلي يا خارجي مي شود تمام سواد اين آدم ها، وقتي به خانه ي فاميل و آشنا كه سر مي زني مي بييني به جز جن و روح و پري و موجودات ناپيدا و ديگر خرافات چيزي براي بحث ندارند، وقتي وارد خانه اي مي شوي با تمام وسايل مدرن و به روز شده و كلكسيون خوش سليقگي اما صاحبان خانه حرف كه مي زنند و فيلم كه نگاه مي كنند و موسيقي كه گوش مي كنند بد سليقگي و حماقت از سر و رويشان مي بارد، وقتي ... وقتي ....  تو حالت بد مي شود حالت به هم مي خورد حالت رو به تهوع مي رود. نه  بگذار به اعصابت مسلط باشي بعدش اين سوال را با خودت تمرين كن براي دفعه ي بعدي اين سوال كه : من براي اين چكار كرده ام؟ من چرا هيچ كاري نكردم تا كار به اينجا نكشد؟ من اين ميان كي هستم و چه كاره ام؟ غير از اين است كه آن ها را بي فرهنگ گروه فشار تروريست  معتاد  لات دزد  مدعي  ...  ناميديم؟ما قشر به اصطلاح فرهنگي مجبوريم كار جنبي فرهنگي هم داشته باشيم. به دليل اين كه كشور ما در نهايت فرهنگ و توسعه نيست ما مجبوريم هنوز هم نقش اصلي و حتي نقش اضافي بر عهده داشته باشيم. ما مجبوريم با چنگ و ناخن كوه بكنيم و به راستي كه كار فرهنگي همين است. اگر چه همه ي اين ها چهره اي عبوس از تو مي سازد سرت را روي گردنت به زير مي اندازد اما تو مجبوري لبخند هم بزني تو مجبوري سرت را كمي بالا نگه داري تو مجبوري زنده باشي. براي اينكه بتواني از دل كوه بيستون تونل بزني آن هم با دست و ناخن دو راه دارد يا بايد تعداد شما آنقدر زياد باشد كه هر كس چنگي بيندازد زود تونل كنده بشود يا اگر تنهايي و تعداد كم است بايد خسته نشوي بايد از حس برخورد دست و سنگ و ناخن و كوه لذت ببري. بايد تونل را فراموش كني آن طرف كوه را هم فراموش كني فقط به كندن و كندن و حس ناخن و سنگ فكر كني چون بي شك عمر تو كفاف تمام شدن تونل و ديدن آن طرف كوه را نمي دهد.اين ها وظيفه ي فرهنگي هنرمند نيست اين ها دغدغه ي اوست اين ها زندگي اوست. علی کاکاوند ۱۳ آذر ۱۳۹۱

منبع-وبلاگ انات

http://www.anat.blogfa.com/post-67.aspx

شعر و داستان(امین فرومدی) 


  شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : موادفروش,گذاريم؟, نویسنده : shereamino بازدید : 218 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 3:49