زن عشق می کارد و کینه درو می کند...
دیه اش نصف دیه ی توست و مجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی...
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ی ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانون گذار
می توانی ازدواج کنی...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!
او می زاید وتو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود در همه جا می پرسند نام پدر...
و هر روز او متولد می شود
عاشق می شود
مادر می شود
پیر می شود و می میرد...
و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیار های صورت مردش
به جای گذشت زمان جوانی بربادرفته اش را می بیند.
ودر قدم های لرزان مردش گامهای شتاب زده ی جوانی برای رفتن
و درد های منقطع قلب مرد
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده است
و پیری مرد رفتن و رفتن را در دل او زنده می کند.
و این رنج است!!!
شعر و داستان(امین فرومدی)
شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 17:25