رویای آزادی - امین فرومدی

ساخت وبلاگ
 

 پا برهنه در پی ات سر به رویا می زنم
به آرزوی یک بار دیدنت
دل به دریا می زنم

مدعیان معبدت 
بریده اند نفس عاشقانت را
زیر چکمه های دیکتاتوری
می گویند تو مرده ای.باور نمی کنم
می دانم که پشت زمستانهای ملالت پوش ایستاده ای
و منتظر مردان آزاده ای ای آزادی!

در چهار فصل سکوت منجمد این عصر
به هوای تو،توان زیستن دارم
در اعماق روح رویای آزادی آن سوی دریاها
در فراقت مویه می کنم

در غیاب تو از غریو تباهی
در سکوت ملتهب زمین
به رعشه می افتد اعصاب هر خیابان
و هویت انسان،گرفتار بحران...

آی ای آزادی!
با یاد تو این شبستان،روشن از شور آواز می کنم
و دلم را
و خانه ام را
و سراسر زمین را
تمام زنجیرها،و سیم های خاردار را
به همت جوانمردان باز می کنم
می دانم که فردا خواهی آمد
و پا برهنگان دو باره زنده خواهند شد
زخم های شان را مرهمی خواهی بود
فردا که بیایی صداقت مهر فرمان خواهد راند
فردا-روزی،مردان قبیله عشق فریاد می دارند:
مردم!دم تان گرم!
از خانه هاتان قدم به خیابانها گذارید!
که او آمد.
چه با شکوه آمد!
همان که سرو ها در راهش قامت شان شکست
در یک شب توفانی
همان که شقایق ها برای دیدنش
وضوی خون گرفتند
نماز عشق گزاردند
همان که آزادمردان
برای آمدنش،آیین عیاری آموختند

پابرهنه به کوچه می دوم
گیسو پریشان

فریاد می زنم:آزادی!...

   شعر و داستان/امین فرومدی


شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 219 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1396 ساعت: 12:54