شعر و داستان/امین فرومدی

متن مرتبط با «کمانگیر» در سایت شعر و داستان/امین فرومدی نوشته شده است

منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی

  • برف می بارد؛برف می بارد به روی خار و خاراسنگکوه‌ها خاموش،دره ها دلتنگ؛راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ برنمی‌شد گر زبام کلبه‌ها دودی،یا که سوسوی چراغی گر پیامی‌مان نمی‌آورد،ردپاها گرنمی‌افتاد روی جاده‌ها لغزان،ما چه می‌کردیم در کولاک دل آشفته‌ی دمسرد؟آنک،آنک کلبه‌ای روشن،روی تپه‌، روبروی مندرگشودندممهربانی‌ها نمودندمزود دانستم،که دور از این داستانِ خشم برف و سوز،در کنار شعله‌ی آتش،قصه می‌گوید برای بچه های خود عمو نوروز:گفته بودم زندگی زیباستگفته و ناگفته، ای بس نکته ها کاینجاستآسمانِ باز؛آفتابِ زر؛باغ‌های گل؛دشت‌های بی در و پیکر؛سر برون آوردن گل از درون برف؛تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛خواب گندمزار در چشمه‌ی مهتاب؛آمدن،رفتن،دویدن؛عشق وزیدن؛در غم انسان نشستن ؛پابه پای شادمانی‌های مردم پای کوبیدن؛کار کردن،کارکردن؛آرمیدن؛چشم انداز بیابان‌های خشک و تشنه را دیدن ؛جرعه‌هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن ؛گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛همنفس با بلبلان کوهی ِ آواره خواندن؛در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛و رهانیدن،نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛گاه گاهی ،زیر سقف سقف این سفالین بام‌های مه گرفته،قصه‌های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن،بی تکان گهواره‌ی رنگین کمان رادر کنار بام دیدن ؛یا شب برفی،پیش آتش‌ها نشستن،دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستنآری، آری، زندگی زیباستزندگی آتشگهی دیرنده پا برجاستگربیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداستورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست»پیرمرد، آرام و با لبخند،کنده‌ای در کوره‌ی افسرده جان افکندچشم‌هایش را در سیاهی‌های کومه جست و جو می کرد؛زیر لب آهسته با خود گفت و گو می‌کرد ؛« زندگی را شعله باید بر, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها