شعر و داستان/امین فرومدی

متن مرتبط با «رحمت» در سایت شعر و داستان/امین فرومدی نوشته شده است

شعر / علی ای همای رحمت

  • تاریخ افتتاح وبلاگ : 1391/03/11شعر را مقصود اگر آدم گری ستشاعری هم مسند پیغمبری ست"اقبال لاهوری"ن وَالقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَقلم زبان خداست/ قلم امانت آدم است/ قلم ودیعه عشق است/هر کسی را توتمی است و قلم توتم ماست.....حیات یک ملّت در گرو حیات فرهنگی آن ملّت است.خرداد 1391-امین فرومدی.....ما آمده ایم که زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم،نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم. زندگی ما حکایت یخ فروشی است که                                                                                          از او پرسیدند: فروختی؟ گفت: نه، ولی تمام شد.خرداد1395.....خدایا! می دانم خالی از تقصیر نیستماما می خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری  تشکر کنم....وبلاگ عزیزم تولدت مبارک یاددوستت دارمو از اینکه یک دهه همراهی ام کرده ای سپاسگزارم  تو چه زیبا و دوست داشتنی هستی!که عاشقان زیادی از سراسر جهان به دیدارت شتافتند و از نجواهای عاشقان ات بهره ها بردند.هرگاه یک نفر در گوشه ای از جهان درد و رنج می کشید تو با او همدردی کردی و همیشه طرفدار حق و عدالت بوده و در مقابل طراران دنیا عدالت علی رامطرح کردیو برای کسانی که در تالار تماشایت مهمانت می شوند همچون شهر, ...ادامه مطلب

  • شعر:علي اي هماي رحمت

  • علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا راکه به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما رادل اگر خداشناسی همه در رخ علی بینبه علی شناختم من به خدا قسم خدا رابه خدا که در دو عالم اثر از فنا نماندچو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا رامگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخبه شرار قهر سوزد همه جان ماسوا رابرو ای گدای مسکین در خانهٔ علی زنکه نگین پادشاهی دهد از کرم گدا رابه‌جز از علی که گوید به پسر که قاتل منچو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارابه‌جز از علی که آرد پسری ابوالعجائبکه علم کند به عالم شهدای کربلا راچو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازانچو علی که می‌تواند که به‌سر برد وفا رانه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفتمتحیرم چه نامم شه ملک لافتی رابه دو چشم خون‌فشانم هله ای نسیم رحمتکه ز کوی او غباری به من آر توتیا رابه امید آن که شاید برسد به خاک پایتچه پیام‌ها سپردم همه سوز دل صبا راچو تویی قضای‌گردان به دعای مستمندانکه ز جان ما بگردان ره آفت قضا راچه زنم چو نای هردم، ز نوای شوق او دمکه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیبه پیام آشنایی بنوازد آشنا را»ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شبغم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها