شعر و داستان/امین فرومدی

متن مرتبط با «تبریزی» در سایت شعر و داستان/امین فرومدی نوشته شده است

کای شمس تبریزی بیا

  • غزل زیبایی از حضرت مولانااین بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌امدل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌امعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌امای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌امدیوانه کوکب ریخته از شور من بگریختهمن با اجل آمیخته در نیستی پریده‌امامروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شدخواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌اممن خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر اومن گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌اماز کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغمبهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌اممن از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌امحبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌امدر حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حروندامان خون آلود را در خاک می مالیده‌اممانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خونیک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌امچندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرازیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌امدر دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرازیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌امتو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشمتو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌اممن طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتنبی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌امزیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستانبهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌امدر زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکنصد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌امچون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می رویبشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیده‌امپوسیده‌ای در گور تن رو پیش اسرافیل منکز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیده‌امنی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتنمانند طاووسی نکو من دیبه‌ها پوشیده‌امپیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق دهزیرا در این دام نزه من زهرها نوشیده‌امتو پیش حل, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها